آرزوی فرمانده، روایت هایی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق
- دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۷ ب.ظ
آرزوی فرمانده کتابی از خاطرات زندگانی شهید حاج منصور صادق می باشد. خواندن این کتاب به تمامی کسانی که قصد دارند راه هایی برای طی مسیر زندگی خودشان انتخاب کنند توصیه می شود.

در فروردین ماه سال 41، نوزادی در شیراز پا به عرصه حیات گذاشت که کمتر نظیری در این دیار برای او یافت می شود.
منصور از همان کودکی دارای اخلاق منحصر به فردی به خصوص در برخورد با دیگران بود، از همان کودکی هیچ چیز را برای خود نخواست و همیشه با ایثار و گذشت حق خود را به دیگران می بخشید.
در دوران تحصیل هم منصور همیشه با نمرات ممتاز دروس خود را پشت سر گذاشت و موفق به دریافت دیپلم در رشته برق شد. منصور در سال 61 عضو رسمی سپاه شد و بلافاصله به جبهه اعزام گردید و تا پایان جنگ بی وقفه در میدان نبرد، با سمت فرماندهی گردان زرهی حضرت ابوالفضل(ع) باقی ماند. او در سال های نبرد، بار ها و بارها مجروح شد و در شدید ترین مورد آن یک پای خود را از دست داد.
حاجی از تیر ماه سال 61 تا شهریور ماه 68 در جبهه بود. در این مدت هیچ چیز حتی سر پر ترکش، چشم کم سو، گوش ضعیف و پای قطع شده اش و ۷۰٪ جانبازی مانع حضور او در جبهه نشد.
بعد از جنگ هم پس از گذراندن دوره دافوس در سمت های مختلف خدمت کرد.
جاهایی مثل واحد زرهی ستاد کل، مدیریت آموزش زرهی نیروی زمینی سپاه، معاونت آموزش سپاه ناحیه فارس، فرمانده بسیج سپاه فارس و در نهایت هم فرماندهی آموزش دانشکده زرهی فارس. اما نام این جانباز سرفراز سپاه فارس با فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل(ع)،جانباز همیشه تاریخ، همراه و ماندگار شد.
بعد از جنگ نیز حاج منصور، از پا ننشست و به تربیت و رشد جوانان و نوجوانان همت گمارد.
او پس از جنگ با همسر یکی از دوستان شهیدش ازدواج کرد که ثمره آن یک فرزند پسر است.
سرانجام حاج منصور در سحر گاه اول آبان سال 72 در حالی که برای انجام مأموریت عازم بود به ملکوت اعلاء پیوست. روحش شاد.
- ۹۳/۰۹/۱۷